در کتاب ماه کامل علاوه بر آشنایی با سیره رفتاری و شخصیت شهید مرتضی حسینپور (حسین قمی) میتوانید در مناطق مختلف عملیاتی سوریه و عراق حرکت کنید. طعم تلخ محاصره حرم حضرتزینب(س) در دمشق (سوریه) و حرمین امامینعسکریین(ع) در سامرا (عراق) را حس و روزهای سخت درگیری با دشمن تکفیری و داعش در مناطق مختلف این دو کشور را مرور کنید و با ضرب قدمهای استوار مدافعانحرم شیرینی پیروزی در عملیاتهای مختلف در خاک عراق و سوریه را بچشید.
اخلاص، ایمان، هوش و نبوغ شهید مرتضی حسین پور (حسین قمی) باعث شد که از همان ابتدای امر بنابر تشخیص فرماندهان، مسئولیت کار در محورهای شمالغرب و جنوب کشور را بر عهده بگیرد و این شروعی بود برای 11 سال کار مداوم با نیروهای جبهه مقاومت که بعدها در عراق، سوریه و ... نمود پیدا کرد.
شهید حاجقاسم سلیمانی عزیز در سخنرانی مراسم چهلم شهید که مهمانان زیادی از داخل و فرماندهان جبهه مقاومت در آن حضور داشتند، ضمن اشاره به شاخصههای منحصربهفرد شهید حسین قمی گفتند: «یکی از ویژگیهای این شهید آن بود که در بحران و سختی که شخصیت افراد بیشتر نمایان میشود، قوی بود. انسان یک ظرفیتی دارد. در یک جایی دیگر نمیکشد اما شهید قمی هرچه بحران سختتر میشد شجاعت، قدرت آتش و اداره بحرانش بیشتر میگردید. هجمه و فشار دشمن هیچ اثری بر او نداشت.
کتاب ماهکامل برای اقتباس به سینماگران علاقهمند به جبهه مقاومت پیشنهاد میشود و میتوان با برداشتی آزاد از شخصیت شهید، اثری جذاب به نگارش درآورد و جلوی دوربین برد. هرچند که متاسفانه سینماگران و نویسندگان اهل مطالعه نبوده و نیستند و اینگونه آثار مهجور میمانند.
تولد یک قهرمان
مرتضی حسینپور شلمانی، 30 شهریور 1364 در روستای شلمان لنگرود به دنیا آمد. او سال 1383 در کنکور سراسری دانشگاهها شرکت کرد و با وجود قبولی در رشته مهندسیالکترونیک دانشگاهآزاد ساوه در دانشکده امامعلی(ع) نیروی قدس سپاه پاسداران به تحصیل پرداخت.
اولین تجربیات جهادی مرتضی حسینپور در همان سالهای تحصیل در دانشکده با حضور در مرزهای غربی کشور در استان ایلام اتفاق افتاد. او نام جهادی حسین قمی را برای خود برگزید. مرتضی حسینپور پاییز سال 1392 برای اولین بار عازم سوریه شد. اولین جبهه حضور او منطقه «سیدهزینب» در ریف جنوبی دمشق بود. سال 1393 با هجوم نیروهای داعش به عراق مرتضی حسینپور، جزو اولین نیروهایی بود که همراه سردار حاجقاسم سلیمانی خود را به بغداد رساند تا با تشکیل کمربند امنیتی در بیرون از شهر مانع پیشروی نیروهای تکفیری شوند. شهید حسینپور که از فرماندهان این عملیات بود، در جریان آن مجروح شد. او سپس مسئولیت پدافند سامرا را برعهده گرفت. حسینپور از فرماندهان محور در عملیات آزادسازی بیجی بود و در جریان آن با جراحتی سخت مواجه شد. او در اکثر عملیاتهای جبهه مقاومت در عراق حضور داشت. وی از فرماندهان محور در عملیات آزادسازی جاده بلد، اسحاقی، سامرا، الدور، علم، تکریت، بیجی و ارتفاعات مکحول در عراق بود.
سال 1394 دوباره به سوریه رفت و در عملیات آزادسازی حلب و مناطق اطراف آن مشارکت کرد. مرتضی حسینپور دی 1395 و پس از محمد جنتی، فرمانده عملیات قرارگاه حیدریون را برعهده گرفت. وی پیش از آن فرمانده اطلاعات این قرارگاه بود. بعد از استقرار نیروهای جبهه مقاومت در منطقه مرزی در مجاورت استانهای الانبار عراق و دیرالزور و سوریه، نیروهای داعش، با پشتیبانی اطلاعاتی نیروهای آمریکایی، روز دوشنبه 16 مرداد 1396 با اطلاع از اینکه توان عملیاتی یکی از پایگاههای جبهه مقاومت در حال بازسازی است، حمله سنگینی را به مقر اصلی کتائب سیدالشهدا و دو مقر تاکتیکی شروع کردند. تصمیمهای فرمانده عملیات حیدریون موجب دفع حمله داعش و حفظ پایگاهها شد. اصابت ترکش نارنجک به پهلوی مرتضی حسینپور حین فرماندهی نیروها، موجب زخمیشدنش گشت. او پس از عقبنشینی نیروهای داعشی به بیمارستان صحرایی منتقل اما بهدلیل خونریزی شدید و ورود خون به ریهاش به شهادت رسید.
حاجقاسم وقتی خبر شهادت مرتضی را شنید تا صبح نخوابید. بعد از آن هم پیام دادند که ایکاش من شهید میشدم مرتضی میماند. مرتضی، آینده سپاه بود. ما تا ۲۰ سال دیگر همچون حسین قمی را نمیتوانیم تربیت کنیم.
حسن باقری زمانه
اگر شهید حسن باقری را چشم تیزبین دفاعمقدس مینامیم، شهید مرتضی حسینپور را باید چشم تیزبین جبهه مقاومت اسلامی بنامیم. فرماندهی که در بین نیروهای تکفیری به «بطلالابطال» شهره بود به معنای قهرمان قهرمانان.
مرتضی ارادت بسیاری به کریمه اهل بیت(س) داشت و به همین دلیل نام مستعار قمی را برای خود برگزید. همرزمان وی عقیده دارند هرگاه صحبت از ذخیره نظام میشود، به یاد «حسین قمی» میافتند. حقیقتا که او «حسن باقری» زمانه و یک نابغه بود....»
عشق آسمانی
سالها بود که از فاطمه کاظمی خواستگاری میکرد و پاسخ منفی میشنید. برادر فاطمه کاظمی از همدورهایهای مرتضی در دانشکده امام علی(ع) و از دوستان صمیمی او بود. آن گونه که فاطمه کاظمی در مصاحبه شرح دادهاست، این خواستگاری تا سال 93 هر سه ماه یکبار تکرار شد. علت مخالفت، تجربه و اطلاع از سختی زندگی با یک فرد نظامی بود و همین امر سبب میشد پیش از صحبت با مرتضی جواب رد بدهد. شش سال زمان برد تا فاطمه راضی شد جلسه خواستگاری رسمی برگزار شود. دلیل رضایتدادن به این ازدواج بعد از بارها خواستگاری درک علاقه زیاد مرتضی به خودش در جلسهای رودررو و پذیرش شروط گوناگونش عنوان میکند. او یقین داشت حتی این دیدار نیز نمیتواند تاثیری در تصمیم نهایی او داشتهباشد. روز خواستگاری فرا رسید. حجب، حیا و متانت مرتضی در اولین نگاه دل فاطمه را برد و پس از شش سال انتظار، مرتضی به خواسته قلبی خود رسید. مرتضی پس از ازدواج به فاطمه گفت: «جوابهای منفی پیدرپی شما سبب شد از عشق زمینی به عشق آسمانی برسم و در تمام عبادتهای خود، خالصانه رضایت شما را از پروردگار طلب کنم.» مرتضی حسینپور سه روز بعد از برگزاری مراسم عقدش دوباره راهی ماموریت شد. هشت ماه بعد در روز 23 بهمن در دوره استراحت یکی از مجروحیتهای او، مراسم ازدواج آنها برگزار شد.
عاشقانهای آرام با تولد علی
زندگی عاشقانه مرتضی با همسرش هرچند که کوتاه بود، اما عمیق بود، خیلی عمیق... اطرافیان آنها اعتراف میکنند:«زندگی این زوج عاشقانهترین زندگیای بود که تا به حال دیدهبودند.» همسر مرتضی از وعده همسرش برای ادامه زندگی در بهشت میگوید: «یک بار در حرم حضرت زینب(س) مرتضی دستانم را گرفت و گفت، یا حضرت مادر(س) من و همسرم ۳ سال هست که آواره هستیم. همسرم حتی نمیداند زندگی زیر یک سقف یعنی چه! حضرت زهرا (س) میدانم من برای او همسر خوبی نبودم. اما ما به عشق شما و به عشق فرزندان شما آواره هستیم. از شما تمنا میکنم که ما با هم به شهادت برسیم تا در آن دنیا در کنار همدیگر زندگی کنیم. حضرت مادر (س) از ما راضی باش....»
مرتضی بیتاب در آغوشکشیدن فرزندش بود، اما این عشق بهانهای نشد که از اعتقاداتش فاصله بگیرد. همسرش نقل میکند: «مرتضی وقتی خبر پدرشدنش را شنید، خیلی خوشحال شد و ظرف مدت کوتاهی خود را به ایران رساند. او هرلحظه با پسرش صحبت میکرد و میگفت: بابایی خوبی؟ بابایی چی دوست داری برات بگیرم... و ثانیهشماری میکرد تا فرزندش را در آغوش بگیرد؛ اما مرخصی کوتاهمدت او خیلی زود به پایان رسید و مرتضی به سوریه بازگشت. دیگر ارتباطمان تنها از طریق تلفن امکانپذیر بود و او حتی در همین تماسهای تلفنی بعد از احوالپرسی از من، خواهش میکرد که با فرزند متولدنشدهاش صحبت کند. با ذوق بسیار میگفت، فاطمه نمیدانی چه احساس خوبی است وقتی زنگ میزنم و با شما دو نفر صحبت میکنم. مرتضی بیتاب دیدار فرزندش بود، اما این دیدار هیچ گاه رخ نداد...
تولد پاسدار اسلام
علی تنها فرزند مرتضی حسینپور، چهار ماه پس از شهادتش، 22 آذر 1396 به دنیا آمد.هر چند دست روزگار این اجازه را به او نداد، اما مرتضی از همان ابتدا برای علی آرزوها داشت. او میگفت: «علی هم باید پاسدار شود، چراکه امام حسین (ع) مجاهد کم دارد، مدافع کم دارد، علی هم باید لباس جهاد بپوشد و این بزرگترین آرزوی من است، اما آخرین آرزویم نیست. آخرین آرزویم آن است که لباس جهاد بپوشم و با اسلحه در کوچههای مدینه رجز «انا محبالزهرا» سر دهم و انتقام سیلی مادر(س) را بگیرم...» حالا همسر شهید از قولی که به همسرش میدهد سخن میگوید: «به مرتضی قول دادم که لباس جهاد تن یادگار رشیدش کنم و مادر وهب شوم. اگر زمانی چمدان پدرش را خودم میبستم و راهیاش میکردم و همسر وهب میشدم، یک روزی هم لباس رزم علی را تنش میکنم و مادر وهب میشوم تا در کوچههای مدینه رجز «انا محبالزهرا(س)» سر بدهد. علی باید از پدرش فراتر باشد و نامش لرزه بر تن تمام دشمنان اسلام بیندازد.»
آرزوی شهادت
همسر مرتضی نقل میکند :«مرتضی در یکی از مجروحیتهایش احساس میکند شهید میشود؛ بنابراین چشمانش را میبندد تا شهادتین بگوید. اما به یاد من میافتد و صدایم میکند. فاطمه... سپس به آسمان مینگرد و تکرار میکند، خدای فاطمه بزرگ است... پس از نقل این ماجرا با اعتراض به او گفتم، به همین راحتی از من دل کندی مرتضی؟! اما او پاسخ داد، اشتباه نکن، دل نکندم. تنها تو را به ولی بهتری سپردم....»
مرتضی فقط آن اوایل ازدواجمان میگفت شهادت را میخواهد، بعد دیگر هیچوقت حرف شهادت را نزد، همیشه میگفت، دعا کن تا آزادی قدس زنده بمانم، آزادی قدس را هم ببینم بعد شهید بشوم. اما آماده شهادت بود و من این را واقعا حس میکردم که شهید میشود. یعنی اینقدر اخلاق خوب داشت که میدانستم خداوند بالاخره انتخابش میکند. چندبار هم به خودش گفتم، گفتم مرتضی حداقل چندتا اخلاق بد هم داشتهباش، اینطوری که تو پیش میروی حتما شهید میشوی. میخندید و میگفت «فعلا شهید نمیشوم. من آرزویم دیدن آزادی قدس است، میخواهم کابوس اسرائیل در منطقه باشم. میخواهم آزادی قدس را ببینم.» اما بالاخره انتخاب شد برای شهادت.
شناسایی پادگان اشرف
یکی از ماموریتهای ویژه و خاص شهید قمی، کار روی تیمهای منافقین خلق در پادگان اشرف بود که رصد اطلاعاتی دقیق این شهید کمک بزرگی برای شناسایی لیدرها و سرشاخهها بودهاست.
مقام یک نیروی زبده اطلاعاتی و امنیتی سالها قبل از شروع جنگ داعش در عراق فعال بود و توانستهبود بعد از مدتها کار سخت و فشرده اطلاعاتی، ردههای بالا و مسئولان گروهک منافقین خلق را که در عراق لانه امنی داشتند، شناسایی و معرفی کند که همین کار یکی از عوامل متلاشی شدن شیرازه پادگان اشرف بود.
پاسدار حریم «سیدهزینب»
مرتضی حسینپور (حسین قمی) پاییز سال 1392 برای اولینبار عازم سوریه شد. اولین جبهه حضور او منطقه «سیدهزینب» در ریف جنوبی دمشق بود؛ در زمانیکه اکثر مناطق حومه دمشق بهدست گروههای معارض مسلح افتادهبود و نبردها به ورودیهای شهر دمشق رسیدهبود.
حسین قمی که به اذعان همرزمانش از نبوغ نظامی بالایی برخوردار بود، خیلی زود بهعنوان یکی از فرماندهان محورهای عملیاتی در جبهه «غوطه شرقی» دمشق شناخته شد. در همان منطقه دو نفر از دوستانش به شهادت رسیدند؛ بعدازظهر روز ۲۹ دی، دوست و همرزم مرتضی «محمودرضا بیضایی» که از سال 1390 با نام جهادی «حسین نصرتی» در جبهههای جنگ سوریه حاضر بود، درحالیکه فرماندهی محور عملیاتی در منطقه «قاسمیه» در جنوبشرقی دمشق را برعهده داشت، بر اثر اصابت ترکشهای یک تله انفجاری به شهادت رسید. دو روز بعد هم همرزم دیگر او، «اکبر شهریاری» حین مبارزه با تکفیریها در حومه دمشق شهید شد. با تلاش رزمندگان جبهه مقاومت شامل ارتش سوریه، رزمندگان عراقی و نیروهای حزبا... لبنان و نیز مستشاران ایرانی، تامین امنیت منطقه پیرامونی حرم حضرت زینب(س) و شهرک سیده زینب با مشکلات کمتری مواجه شد و میزان حملات خمپارهای دشمن به مناطق اطراف حرم نیز کاسته شد اما درگیریها در این منطقه ادامه داشت.
سنگر در حرم
بعد از جدی شدن حضور داعش در عراق، مرتضی حسینپور، جزو اولین نیروهای ایرانی بود که همراه سردار حاجقاسم سلیمانی خود را به بغداد رساند تا با تشکیل کمربند امنیتی در بیرون شهر، مانع پیشروی نیروهای تکفیری شود. گروههای جهادی عراقی با همراهی ایرانیها شروع به مقابله با داعش و عقب راندن آنها کردند. با سرعت عمل نیروهای جبهه مقاومت، امنیت مناطق اطراف بغداد تامین شد؛ سپس نیروها برای آزادسازی سایر مناطق تحت کنترل داعش و جلوگیری از تخریب اماکن مذهبی به حرکت درآمدند.
روز ۱۶ خرداد ۱۳۹۳ حملهای از سوی نیروهای داعش به شهر سامرا و به قصد تخریب حرم عسکریین صورت گرفت. آنها توانستند تا 800 متری حرم هم پیشروی کنند. این حمله در نهایت با مقاومت مردم و نیروهای امنیتی عراق خنثی شدهبود. در ادامه پاکسازی مناطق اطراف شهر سامرا، عملیات آزادسازی شهرهای استان «صلاحالدین» و محور بلد - سامرا در دستور کار قرار گرفت. اهمیت آزادسازی محور بلد – سامرا تا آن اندازه بود که فرمانده کل سپاه، سردار محمدعلی جعفری در زمستان ۱۳۹۳، شخصا در اتاق نقشه مرکز فرماندهی و قرارگاه نیروهای حشدالشعبی در فرمانداری بلد حاضر شد و از نزدیک در جریان تلاش نیروهای جبهه مقاومت برای آزادسازی این منطقه قرار گرفت. مرتضی حسینپور هم از فرماندهان این عملیات بود و در جریان آن مجروح شد. او به دستور حاجقاسم سلیمانی برای طی دوره درمان به تهران منتقل شد. حسین قمی پس از بازگشت دوباره به عراق، مسئولیت پدافند سامرا را برعهده گرفت. آنطور که خودش برای یکی از همرزمانش تعریف کردهاست، در زمان حضور در سامرا، پس از حضور در خطمقدم درگیری، هر شب را کنار ضریح امامین عسکریین به سر میبرد. او به یکی از دوستانش گفتهبود: تا وقتی حرم حضرت را با خمپاره میزنند، سنگر من در حرم است. مرتضی کمربند دفاعی سامرا را در مدت کوتاهی طراحی کرد. او با استفاده از نقشههای هوایی، تسلط زیادی بر مناطق مختلف سامرا و نقاط حضور عناصر داعشی پیدا کرد؛ امری که موجب تعجب افراد بومی شدهبود. به اذعان همرزمانش در مدت حضور مرتضی حسینپور در سامرا، امنیت منطقه بهخوبی تامین شدهبود.
بیستم دی ماه 1393 مهدی نوروزی که لقب «شیر سامرا» را به او دادهبودند در منطقه «العوینات» در حومه سامرا به شهادت رسید. مرتضی حسینپور هم علاقه زیادی به مهدی نوروزی داشت. او بعد از شنیدن خبر شهادت مهدی نوروزی آرزو کردهبود که ایکاش من 10 نیرو مثل ایشان داشتم.
نماز در سرداب
این فرمانده شجاع و دلیر به شیر سامرا معروف بود و تاثیر بسزایی در آزادسازی این شهر داشت. مرتضی میگفت، «برای آزادسازی سامرا، یک خط پدافندی دور شهر کشیدهبودیم؛ به همین سبب حرم بسیار خلوت بود. من هم از فرصت استفاده کرده و هر شب نمازم را در سرداب اصلی میخواندم و همانجا استراحت میکردم.» شاید در همین عبادتها مرتضی را خریدند و دعاهایش را مستجاب کردند.
قرارگاه حیدریون
مرتضی حسینپور در دی 1395 و پس از شهید «محمد جنتی» فرماندهی عملیات قرارگاه حیدریون را برعهده گرفت. وی پیش از آن فرمانده اطلاعات این قرارگاه بود. او توانایی خوبی در صحبت کردن به زبان عربی با لهجههای مختلف و برقراری ارتباط مناسب با رزمندگان عراقی داشت. آنطور که پدرش میگوید، او زبان عربی را به سه لهجه سوری، عراقی و لبنانی آنچنان با تسلط صحبت میکرد که افراد بومی متوجه غیرعرب بودن او نمیشدند. مرتضی حتی به زبان کردی نیز تسلط داشت و با اکراد بهراحتی صحبت میکرد.
او به دلیل ماهها حضور در عراق و جنگیدن در کنار نیروهای عراقی، شناخت خوبی از روحیات آنها داشت. آخرین جبهه مرتضی پیش از حضور در منطقه بادیهالشام، حضور در منطقه حلب بود.
حضور در صف نخست عملیاتها
مسئولیتپذیری بسیار بالایی داشت. یکی از ویژگیهای برجسته این فرمانده بزرگ حضور عملی و میدانی او در صدر صف نخست عملیاتها، در کنار دیگر رزمندگان بود. یک بار فیلم یکی از عملیاتهایی که مرتضی فرماندهی میکرد را در آپارات دیدم. مرتضی میگفت: «در این عملیات بچهها مجبور به عقبنشینی شدند و برای اینکه بچهها به سلامت به عقب برسند یک تنه مبارزه کردم.» گفتم: «مرتضی تو که میتوانستی خیلی راحت برگردی عقب، پس چرا ماندی؟» گفت: «پشت سر هرکدام از بچههای من یک فاطمه (همسر) است. من نمیتوانستم اینها را رها کنم. نیروهایم تکهتکه میشدند. چند یتیم میماند و چند خانواده بیسرپرست میشد.»
یک طرح عملیاتی را بچههای قدیمی جنگ ریختهبودند و به قول معروف جمع شدهبودند و میخواست اجرایی شود، حسین چند روز بود از مرخصی برگشتهبود، آن روز آمد منطقه، فرمانده صدایش زد و داشت نقشه را برایش توضیح میداد؛ حسین همینطور با آن نگاه نافذش داشت نگاه میکرد؛ صحبتهای حاجی که تمام شد، حسین شروع کرد به شمردن نقصها، آن قدر مستدل و کارشناسی شده درباره توان نیروها و امکانات سنگین و سبک نیروهای خودی و دشمن سخن گفت که همه را مجاب کرد. طوری که طرح عملیات را کلا عوض کرد.
ادای دِین به بیتالمال
در میان نیروهای مقاومت همه حسین قمی را میشناختند و با این فرمانده جوان آشنا بودند. در همه حملههای نیروهای مزدور از همراهی او خاطره داریم. همواره لبخند به لب داشت. هرگز عصبانی نمیشد. بسیار بامحبت بود و برخوردار بودنش از آرامش، عاملی برای پیروزی نیروهای ما بود.
«حاج قاسم سلیمانی» هم خبر نداشت. وقتی به او گفتیم به فکر فرو رفت. آقا مرتضی در منطقه معمولا سوار موتور میشد و از آن در ماموریتها استفاده میکرد. آقا مرتضی با پول شخصی خودش یک موتور خریدهبود و میگفت: «نمیخواهم اگر اتفاقی برایم بیفتد، موتورِ بیتالمال آسیب ببیند.» یکی از دوستان از او خُرده گرفت و گفت: «شما که از امکانات بیتالمال استفاده نکردی، چرا موتور شخصی را واگذار میکنی؟» مرتضی جواب داد: «در انجام مأموریت، ممکن است از خودروی سازمان بیش از حد معمول استفاده کردهباشم و از این بابت حقی بر گردنم باشد.»
اخلاقش حسنه بود. همیشه آرامش داشت و لبخند از لبانش دور نمیشد. خواب و خوراکش با نیروهایش بود. با اینکه فرصت بسیار کمی برای استراحت داشت، نمیخوابید تا اول نیروهایش بخوابند. تا سربازانش غذا نمیخوردند، غذا نمیخورد. مشکل مالی نیروهایش مشکل او هم بود. از مسائل و حتی مشکلات خانوادگی نیروهایش بااطلاع بود و به احوالات آنها رسیدگی میکرد.
دل در گروی محبت عراقیها
گروههای عراقی هم به طرز عجیبی او را دوست داشتند. زبان عربی را از همه بهتر صحبت میکرد و با بچههای عراقی بهتر از همه ارتباط میگرفت. باخُلق و خوی تکتک نیروهایش آشنا بود و هر کدام را برحسب توانایی که داشتند به کار میگرفت. شاید یکی از ویژگیهایی که او را یک فرمانده موفق لقب میداد، همین بود.
باقری زمان
تجربههایی که شهید حسینپور در عراق و سوریه از مبارزه با گروههای تروریستی کسب کردهبود، او را دائما رشد میداد. همه به تواناییهایش اعتماد داشتند. آنقدر روی منطقه اشراف داشت که اقدامات گروههای تروریستی را به خوبی پیشبینی و تحلیل میکرد. شجاعت بسیار بسیار بالایی داشت. برای شناسایی مواضع دشمن، خود به تنهایی خطر میکرد و به دل دشمن میزد. به طوری که حتی گاهی افراد دشمن را که از روبهرو میدید به اسم میشناخت.
همه این آگاهیهایش ناشی از تجربه و اشرافش برمنطقه بود. متخصصان نظامی و کسانی که هشت سال دفاعمقدس را دیدهبودند و به اصطلاح ریش سفیدکردهبودند و خبره جنگ نظامی محسوب میشدند، میگفتند: «حسین آینده سپاه است، حسن باقری زمان است.»
سفر به کوچههای مدینه با لباس جهاد
شهید مرتضی معتقد بود فرمانده باید خونسرد باشد تا بتواند خوب فکر کند و نیروهایش را در بدترین شرایط جمع و جور کند. فرمانده که در میدان آرام باشد، نیروهاش هم راحتتــر میجنگند.
مرتضی به نیروهایش میگفت: «به کوچههای مدینه نمیروم جز با لباس جهاد. من آنجایی که پهلوی حضرت زهرا سلاما... علیها را شکستند وارد نمیشوم جز با لباس جهاد و انتقام.» گفتم: «چطور میخواهی با لباس جهاد بروی؟» گفت: «وقتی آقا امام زمان(عج) آمد و رفتم، میبینی.»
شهادت
پس از موفقیتهای بزرگ جبهه مقاومت در عراق و سوریه، آزادی دیرالزور در دستور کار آنها قرار گرفت. انزوای داعش در صحرای شام، مقدمه این آزادسازی محسوب میشد. کنترل منطقه مرزی بین عراق و سوریه به نیروهای قرارگاه حیدریون سپرده شد.
با تسلط بر اين سرزمين راه پشتيباني نيروهاي داعش از عراق و سوريه قطع ميشد. براي دستيابي به اين هدف جاده مرزي دمشق ــ بغداد يک شاخص محسوب ميشد. تاکتيک جبهه مقاومت در اين منطقه، احداث پايگاههاي پر تعدادي بود که با نظم دقيق در ارتباط عملياتي با يکديگر بودند. با پيشروي نيروهاي مقاومت، آمريکاييها که به بهانه حفاظت از مرز اردن و پايگاهايشان در خاک اين کشور در منطقه حاضر بودند و از پايان رسيدن کار داعش احساس خطر ميکردند به نيروهاي کتائب سيدالشهدا(س) حمله هوايي کردند و واحدهاي مهندسي مجاهدين حيدريون که در حال احداث خاکريز براي مقابله با حملات انتحاري بودند هم مورد هدف هواپيماهاي آمريکايي قرار گرفتند. نيروهاي آمريکايي همچنين با پروازهاي شناسايي تلاش کردند از کوچکترين فرصتي براي ضربه زدن به نيروهاي مقاومت استفاده کنند. اين فرصتها در فواصل تعويض نيروها، تعمير تجهيزات يا زماني که اجتماع نيروهاي براي انجام عملياتي خاص از تراکم آنها در منطقهاي ديگر ميکاست بهوجود ميآمد. اين منطقه توسط پهپادهاي آمريکايي به دقت رصد ميشد و اين اطلاعات در اختيار داعش قرار ميگرفت.
منطقه «جمونه» در مرز عراق و سوريه مرکز حضور نيروهاي مقاومت بود. اخبار و شواهدي مبني بر حمله قريبالوقوع داعش رسيدهبود و با توجه به تهديدهاي موجود، مرتضي حسينپور، فرمانده عمليات قرارگاه حيدريون، شب 15 مرداد را با حضور در يکي از پايگاههاي نيروي کتائب سيدالشهدا(س) به توجيه نيروها در برابر حمله احتمالي پرداخت. او با پيشبيني حمله روز بعد نيروهاي داعش، برخلاف رويه موجود، شب را در همان پايگاه در خط مقدم به سر برد. آنطور که همرزمانش نقل کردهاند او در ساعات نيمهشب شخصا به حفر خاکريز با بلدوزر پرداخت. او با اطلاع از تاکتيکهاي عملياتي داعش علاوهبر خاکريز اصلي، خاکريز ديگري به شکل نعل اسبي احداث کرد تا هنگام حمله انتحاري نيروهاي داعش به خاکريز اول، نيروهايش را به آن خاکريز منتقل کند.
نيروهاي داعش، سحرگاه روز دوشنبه 16 مرداد با اطلاع از اينکه توان عملياتي يکي از پايگاههاي جبهه مقاومت در حال بازسازي است، حمله سنگيني را به مقر اصلي کتائب سيدالشهدا و دو مقر تاکتيکي شروع کردند. اين مجموعه با فاصله 1500 متري از يکديگر قرار داشت. در مقر اصلي علاوه بر مرتضي حسينپور، محسن حججي و محمد تاجبخش، 11 نيروي ايراني ديگر به همراه رزمندگان کتائب سيدالشهدا(س) حضور داشتند. نيروهاي مهاجم بعد از منفجر شدن عوامل انتحاري هر سه مقر مذکور را با اسلحه 23 ميليمتري زير آتش سنگين گرفتند. نيروهاي مستقر در اين پايگاهها که امکان نزديک شدن به خودروهاي خود را نداشتند، با سلاحهاي سبک اقدام به مقاومت کردند. نيروهاي مهاجم با 50 ماشين مجهز به سلاح کاليبر 23، کاليبر14، توپ اسپيجي، انواع و اقسام نارنجک و دوشکا و تيربار، کلاش و 200 نيروي پياده و دو ماشين انتحاري به پايگاه اصلي حمله کردند. با انفجار ماشين انتحاري اول، تعدادي از نيروهاي عراقي به شهادت رسيدند و محسن حججي از نيروهاي ايراني مستقر در پايگاه هم مجروح شد. بلافاصله با دستور مرتضي حسينپور (حسين قمي) همه نيروها به همراه مجروحان از خاکريز اول به سمت خاکريز دوم عقبنشيني کردند. محسن حججي بهدليل انفجار اول دچار جراحت و بيهوشي عميق شدهبود و رزمندگان حين عقبنشيني، متوجه زنده بودن وي نشدند. با ادامه درگيري و عقبنشيني نيروهاي مقاومت به خاکريز سوم (نعل اسبي)، نيروهاي داعش دومين خودروي انتحاري را هم وارد صحنه کردند، با انفجار ماشين دوم محسن حججي به هوش آمده و توسط نيروهاي داعشي اسير شد. اين عقبنشيني تاکتيکي، موجب نجات جان عمده رزمندگان حاضر در صحنه شد. در اين منطقه 130 نيروي مجاهد عراقي حضور داشتند که حدود 87 نفر آنها از حمله نجات يافتند. از ميان 13 نيروي ايراني هم تنها محمد تاجبخش در همان صحنه شهيد شد و محسن حججي هم بعد از اسارت به شهادت رسيد.
اين حمله حدودا از ساعت چهار تا هشت صبح ادامه پيدا کرد، بر اساس تصاوير ويديوئي موجود، مرتضي حسينپور در تمامي اين ساعات با شجاعت به هدايت نيروها پرداخت. پرتاب يک نارنجک به اين سوي خاکريز باعث اصابت ترکش کوچکي به مرتضي و زخمي شدن او شد. نبود امکانات و وسايل نقليه امدادي، موجب تشديد خونريزي و ورود خون به ريه او شد. به گفته همرزمانش، او در همانجا چند بار از حال رفت و باز به هوش آمد اما در همان شرايط هم نيروهايش را فرماندهي ميکرد، مثلا به نيروها ميگفت تيرها را مديريت کنند و هدر ندهند يا از فلان موضع شليک کنند.
با روشن شدن هوا و عقبنشيني نيروهاي داعش، نيروهاي امدادي به منطقه اعزام شدند. آنها مرتضي حسينپور را که هنوز زنده بود به بيمارستان صحرايي در 70 کيلومتري منطقه نبرد، منتقل کردند اما خونريزي شديد باعث شد او در همانجا به شهادت برسد. آنطور که فاطمه کاظمي، همسر مرتضي حسينپور گفتهاست، او بيش از آنکه به فکر شهادت باشد به فکر انجام وظيفه بود و حتي وصيتنامهاي ننوشت. فاطمه کاظمي تاکيد دارد که همسرش پس از مجروحيت با اعلام اينکه گروه خوني من «ب مثبت» است، از نيروهايش خواسته بين دنده سه و چهارش را سوراخ کنند، تا خون از ريه او خارج شود اما بهدليل نبود امکانات اين امر ممکن نشدهاست.
پس از شهادت
در تاريخ 18 مرداد 1396، پيکر سرهنگ پاسدار مرتضي حسينپور شلماني روي دستان همرزمانش در تهران تشييع شد و فرداي آن روز پيکرش از مقابل سپاه ناحيه لنگرود به سمت زادگاهش در شلمان تشييع و درگلزار شهداي اين شهر به خاک سپرده شد.
با توجه به پخش عکسها و تصاوير اسارت محسن حججي توسط داعش و راه افتادن موجي از احساسات نسبت به شهادت مظلومانه او در فضاي مجازي، خبر مربوط به شهادت مرتضي حسينپور در روزهاي ابتدايي در لابهلاي اخبار مربوط به شهيد محسن حججي گم شد، اتفاقي که موجب گلايه پدر شهيد نيز شد.
سپاه پاسداران کوشید با برگزاری مراسم یادبود و حضور فرماندهان عالی از جمله سردار حاج قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران و دادن لقب «فرمانده حججی» شخصیت او را به جامعه معرفی کند.
در مراسم یادبود چهلمین روز شهادت مرتضی حسین پور (حسین قمی) فرماندهان و رزمندگانی از کشورهای عراق، سوریه و لبنان حضور داشتند. حاج قاسم سلیمانی در این مراسم قول انتقامگیری از خون شهید حججی و مرتضی حسینپور را داد و اعلام کرد: «نابودی داعش نزدیک است و تا دو ماه دیگر نابودی این شجره خبیثه را جشن میگیریم و ایران و روسیه و سوریه و عراق باید این جشن را برپا کنند.»
فرمانده از نگاه دیگران
سردار حاج قاسم سلیمانی در باره ویژگیهای شهید حسین قمی میگوید: «این جوان سن زیادی نداشت اما با سن کمش توانست تاثیر شگرفی داشتهباشد، وی به حرمت حضرت معصومه (س) فامیلی قمی را برای خودش انتخاب کرد. مجاهدانی که از عراق، سوریه و لبنان در مراسم امروز آمدهاند نشانه ریشه دواندن محبت این شهید در قلبهای مجاهدین منطقه و عالم است.شخصیت انسانها در سختیها و بحران نمایان میشود. شهید حسین قمی یکی از انسانهایی بود که توانست در سختیها و بحرانها مدیریت کند و باعث نجات بیش از ۱۰۰ نفر شود و با این کار ثابت کرد هجمه دشمن هیچ اثری ندارد....»
ابو آلاء، دبیرکل گردانهای سیدالشهدای عراق میگوید: «لشکر کتائب سیدالشهدا(ع) اولین لشکری بود که به حرم حضرت زینب(س) رسید. درگیری حدود 300 متری حرم مطهر بود. ما در صحن شریف بودیم. از اولین کسانی که به استقبال ما آمد، خود شهید حسین قمی بود. در حرم حضرت زینب(س) بسیار جنگیدیم و سپس درگیری به عراق منتقل شد.«شهید فرمانده حسین قمی این رزمنده بزرگ، به اعتقاد من یکی از ابزارهای دستگاه امام حسین(ع) به شمار میآید و این همان راهی است که از همان روزهای حضور امام حسین(ع) تا امام خامنهای(حفظه ا...) ادامه دارد. او مجاهدی بزرگ و بسیار بذلهگو بود. در سختترین شرایط همواره لبخند به لب داشت. با محبت بود و هرگز عصبانی نمیشد. کار با ما عراقیها، کار سادهای نیست اما او با تمام گردانهای موجود کار کرد و برخوردار بودنش از آرامش، همواره عاملی برای پیروزی نیروهای ما بود.»
سردار سلامی هم درباره او گفت: شهید حسینپور، سپه سالار عرصه نبرد و فرمانده نابغهای بود و شخصیتی با ایمان، شجاع و افسانه ای داشت.
سردار هامون محمدی، فرمانده سابق سپاه قدس گیلان هم تصریح کرد: او، تکرار شخصیتهایی چون شهید املاکی و خوش سیرت و اصغری خواه بود.
یکی از همرزمان شهید نیز درباره رشادتهایش میگوید: «عراقیها به شجاعان عرصههای جنگ بطل میگویند و به حسین «بطلالابطال» میگویند».
ابوحسین، فرمانده عملیات کتائب سیدالشهدا(س) و از نیروهای عراقی که ماهها در کنار مرتضی حسینپور به جهاد پرداخته نیز ویژگی بارز مرتضی را علاوه بر حضور در خط مقدم عملیات شناسایی و ارزیابی عملیاتها از نزدیک، صبر و تواضع و حسن خلقش میداند و میگوید: «هیچ روزی حسین را درهم ندیدم، حتی در مناطق سخت عملیاتی هم لبخند از لبانش دور نمیشد.»
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگو با امین شفیعی، دبیر جشنواره «امضای کری تضمین است» بررسی شد